نمیدانم چه باید بخواهم. 

.

ویدیوی هست که از کهکشان میگوید. احتمالا آندرومدا را میگفت. با دقت نگاه میکند. راوی میگوید در این کهکشان میلیون‌ها هزارها چه میدانم یک عالمه ستاره مثل خورشید ما و سیاره‌مانند مثل زمین ما وجود دارد. احتمال حیات در کرات دیگر، بحثی که کم و بیش همیشه مطرح بوده است. به گریه می‌افتد، حالت عجیبی است. نه اینکه برایم عجیب باشد دیدن اشک ریختن او ولیکن انگار در دلیل گریه او شک میکنم، یک ابهام. میگوید با صدای لرزان که از عظمت خدا میگرید و اینکه خدا کیست اما من رنگ وحشت را هم به نوعی میبینم؛ یک حس ترسناک از روبروشدن با این کوچکی وحشتناک ما در آفرینش. حال باید پرسید که ما که هستیم و چه میکنیم و وجودمان چه معادلاتی را ساخته است و به هم زده است و. البته بعید میدانم اشک او از این باشد که ما احتمالا حیات در کرات دیگر داشته باشیم و یک آدم فضایی بامزه مخوف فرداروزی رفیقمان بشود هر چه هست این کره زمین که در اختیار ماست تا بعد که ببینیم تا کجای آفاق و انفس را فتح خواهد کرد این بشر اما یکچیز برای من ظن متاخم به یقین است که برای بعضی از ما انسانهای تا دندان مسلح از لجاجت و شهوت، حتی اگر بیگانگان فضایی هم کره‌ی‌مان را تهدید کنند، دست به دوستی و قلبی گرم به شعله محبت ساخته نخواهد شد. در سینه ما کوره‌هایی که با هیزم نفرت میسوزد. الامان، الامان، من فتن آخرامان.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها