اگر قرار است در ازای چیزی که میدهم چیزی به دست نیاورم، در جواب عرق جبین و اشک دوچشم مات و مبهوتم باز نفس نفس بزنم، تازه به خاطر همه چیز دوباره تقاص بدم، ترجیح میدم بمیرم. زندگی چیست به جز زحمت و مزاحمت فکر کردی حرفهای بهتری برای گفتن ندارم؟ یه چیزایی بگم دندونات رو گاز بگیری فکر کردی نمیتونی سکوت کنم؟ که دندون به جیگر لامصبم بگیرم؟! آخ که از حرفهای نگفته و بغض تلنبار شده و غرور خردشده و ناله‌های به خاموشی عاریت‌داده شده، سرم، گلویم، سینه‌ام و استخوانم درد میکند. نه میشه، همه چیز میشه، همه جوره میشه ولی نه اینکه اینطوری بخوام بمونه، این قرار نبود پس چی؟! به چه قیمتی با چه تدبیری میتوان شاخه خشکیده خیال رو دوباره سبز کرد؟ تو چی فکر میکنی، فکر کردی منظورم خیالاتی شدنه؟ نه عزیز من، من یکی دیگه میفهمم ماجرای خیالاتی شدن فقط درگیر اوهام شدنه چه زیبا چه دلهره‌آور، من عاقلتر و منطقی‌تر از اونی‌ام که فکر میکنی یا حتی نشون میدم. حرف من حتی سر چرایی نیست، سر چگونگی هم نیست، سر لرزیدن و لغزیدنه، سر این جاده تاریک که وقتی توش حرکت میکنی میبینی انتهایش صبح نیست شبه. به چه زبونی بگم، به چه زبونی نگم، مثل بچه مودبها باید بشینم و دست بغل کرده مشغول یه راه بشم در صورت یک فکر، در حالت یک هدف؟! وقتی باور رنگ میبازد، وقتی همه چیز رنگ میبازد دیگر معنا جفت و جور کردن برای یکسری نشانه‌های بی‌معنا، خیلی سخت میشه‌ اونوقت تو با من میخوای حرف از بشارت بزنی؟ همه اشاره‌ها از سر اتفاق‌ه فقط برهم زننده‌ی عزم‌ واقعی و اراده روشن برای رسیدن به یک معنای تر و تمیز است، موضوع کثیف شلوغتر از این حرفاست، معنا کثیف است؛ اما یک رجوع به لغتنامه بکن تا منظورم از کثیف رو بهتر بفهمی. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها