خالی از لطف نیست که بگم استاد هم این رو خونده ولی خب منظور من تنها مقدمهای برای شروع حرفه. چی رو باید گفت چی رو نباید گفت، چی رو نمیشه گفت، حق مطلب گاهی ادا نمیشه خب نمیدونم ولی احساسم اینه نوشتن صرفا برای نوشتن وگرنه اینکه فکر کنی میشه همه چی رو گنجوند تو تک تک حروف و علامات نوشتاری یا لازمه، سخت در اشتباهی داشتن فوتبال با هم میزدن، گفتم یارگیری خیلی مهمه یه نفر همهاش به وسیله اشتباه گل میخورد؛ گفت آقا این دسته چرا کار نمیکنه، خود اینا ت نمیخورن برمیگردن جا یارگیری، اون یکی هم تایید میکنه؛ میگم کسی پیروز است که بتونه از نقاط ضعف به نفع خودش استفاده کنه. با خودم میگم خب چه باید کرد؟ مبنا رو چی باید بذاری . یا .؟ چرا سه نقطه میگم چون نمیخوام الکی بحث جدی بشه و لازم به توضیح بیشتر باشه، مقصود من فعلا نوشتنه. هی میگی شروع کن شروع کن، خب با استیلای خستگی بر روح و جانت چه میکنی؟! انگار فطرتت هم دچار کوفتگی شده انگار یه آیکن on و off هست که فقط منتظر یه کلیک حضرتعالیه، میتونی ولی نمیکنی همیشه اراده درونی قویتر از همه فشارهای بیرونی است مشکل از اینه که چی بگم؟ اینجا، بعد میگی چرا همه چیز زندگی ما حرف شده چون در عرصه واقعیت عملا اتفاقی نمیفته دلتنگ یکنفر بودن و دلتنگ از هزارنفر بودن همه با هم میشه اینکه حالت ابری باشه ولی بیآنکه خورشید دلفریبی از نوید در دلش باشه همصحبت، همدرد، همون عبارت زیبای هم قران، همراه، همعنان بیان، زبان، احساس، عقل، ظاهر، باطن، دنیا، عقبی، شر، وسوسه، گناه، ایمان، امید، آینده، گذشته، عشق، درد، ایثار، بخشش، پذیرش، حسرت، حسادت، غبطه، حقطلبی، برنامه، نامه، سکوت، فریاد، خشم، مراقبه، محاسبه، وجدان، عذاب وجدان، انسان، حیوان، وطن، هجرت، خوشبختی، اشتغال، سردرگمی، مشغولیت، باطل، بیکاری، عیاری، زاری، شماتت، بسانصافی، اعتنا، بیتوجهی، سخنرانی، موعظه، شرمندگی، غرور، وظیفه، نیاز، زندگی، زن، مردگی، مرد، خودنمایی، خودشیفتگی، دویدن، اعتماد به نفس، نشستن، منطق، بیشعور، چشم، استعاذه، خوبی، دعا، تیپ، قیافه، سنت، بدعت، التزام، نوآوری، شوخ، جدی، جلف، خیال، اخلاق، پاککردن، نقاشیکشیدن. چی میگن، چی میگید، چی میگم
: " در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی، خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی؟! / دل که آیینه شاهی است غباری دارد، از خدا میطلبم صحبت روشنرایی میبوسم دفتر رو که بذارم کنار، بقدر طرفهالعینی لحظهای، اما همچنان میبوسمش، میبوسمش میبوسمش تا دفتر بدل به سنگ لحد شود؛ خب این هم یک نوعش هست، الی اللحد بهتزدگی ما و زندگی که بقول جد ما که چون سینمایی است که تا بیایی بفهمی کی به کیست و چی به چی، پرده عوض میشود و پرده از پی پرده آید و تو به نظاره و غرقشدگی
درباره این سایت