دیگر دیر است برای چنین حرفی ولی اگر یکبار تنها یکبار به عقب برمی‌گشتم بکوب درس می‌خوانم، از همان راهنمایی حتّی، مثل خر می‌خوانم، شبانه‌روز می‌خوانم، دیگر چیزی را به استعداد و محفوظات و قدرت قلم حواله نمی‌کردم، چرت‌ترین درس‌ها را هم شونصدبار می‌خواندم که ملکه‌ی ذهنم شود. همیشه به مقدار کفایت و حتّی کمتر از کفایت خواندم و از آنجایی که خیلی از مطالب را علم لاینفع می‌دانستم، بی‌رغبتی کردم و پشتکار به خرج ندادم و حال از این بابت ناخشنودم  البتّه این را بگویم که هیچوقت اهل بازیگوشی و دررفتن از درس نبوده‌ام ولی خب، گاه با منطق خودم را گول زده‌ام و انگار با منطق و نیروی مرموزی از خیال برای خودم مانع‌تراشی کرده‌ام در امر درس‌خواندن، گول زده‌ام به نحوی. همه را به هیچ می‌گرفتم و خویشتنداری پیشه نمی‌کردم و با گزنده‌ترین زبان‌ها به اشکال از اساتید می‌پرداختم. یک دانشجو همه چیزش باید فدای درسش شود. دراین‌باره ظلم بزرگ را من کرده‌ام به خودم و معترفم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها