در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم. کرونا خر کیه. واقعا این دنیا با این کثافتی که سر تا پاش رو گرفته چه حلوای تن تنانیای هست که اینقدر براش له له میزنید و نگران هستید؟ نمیگم مواظب نباشید و بر مرگ بکوبید. خودتون رو اینقدر دوست دارید؟ آره خب. من هم کسی رو دوست داشتم که نه تنها دوستم نداشت که هیچ ارزشی برام قائل نبود همه چیز این دنیا اینقدر بیرحم و بیحسابه آره دوستم نداشت، میخوام فریاد بزنم، چون حتی در همین قدر هم خجالت میکشیدم این رو بگم خجالت خر کیه، من به اندازه کافی به همه احترام میذارم، نگران همه بودم تا حالا، دوست داشتم محبت کنم تا اونجا که میکشم، اما قاعده این دنیا این نیست، علم روانشناسی این خراب شده هم هی تلقین میکنه به فکر خودت باش به فکر خودت باش دختر، قورباغهات رو قورت بده دختر، نه بگو دختر، روی پای خودت بایست دختر، خوشگلی تو دختر، شجاع باش دختر، اینا و بیشتر از این عنوان همون کتابایی است که مشت مشت به خردتون میدن، اونوقت یکی نگفت پسر کجای کاری؟ چه گهی میخوری؟ تو برای چی به این نکبت زده اومدی؟ چی باید نشون بدی از خودت که اینجور همهی عالم و آدم طلبکارانه بهت نگاه نکنند؟ یکی کتاب نوشت تو هم آدمی پسر؟ چه مرگته اصلا پسر؟ همه قرار نیست بکن باشن، دنبال خر کردن و تور کردن و اون یکیا هم عشوه اومدن. چه خبره این خراب شده؟ برای کی باید توضیح بدیم دردمون رو؟ بابا ریدم به سرتاپای این کشوری که ساختید برامون ریدم به سر و صورت کریه متدیننماتون حالم به هم میخوره از ژشت عق زدهای انتلکتتون چه خبره اینجا خدا؟ من آروم آرومم، الان که دارم اینا رو مینویسم نفسم خیلی آروم و طبیعی از سینهام درمیاد، چشمم چهارتا نشده از خشم، کینهای هم از کسی ندارم، به خداوندی خدا ندارم، خستهام، میفهمی خسته یعنی چی؟ میفهمی مونده باشی و ندونی چیکار کنی تو این شلوغی یعنی چی؟ قدم از قدم نتونی برداری یعنی چی؟ نخواستم بنویسم اینا رو ولی حالا با شجاعت مینویسم و فریاد میکنم، من پای تمام قواعدی که بهشون قائلم وایسادم، من روی قوانین خودم زندگی میکنم، حالا این عمر نکبت میخواد یه روز باشه یا صدسال، من بالاخره روی پای خودم مثل آدم میایستم و کار خودم رو میکنم، من فقط خودم رو نگاه نمیکنم میخوام یه کاری بکنم، یه دردی از دوش این مردم برخواهم داشت. اینقدر مثل وحشیا به جون هم نیفتید، اینقدر مثل وحشیا به جون ما نیفتید. من خستهام ولی اینقدر مردونگی دارم که بگم احتمالا تقصیر خودمه، آره، میدونم که نمیدونم چیکار دارم میکنم هنوز ولی. نمیدونم اصلا درسته نوشتن در اینجا، درسته سربسته درددل کردن با این و اون گاه و بیگاه؟ خدایا نمیخوام حرف اضافه بزنم، نمیخوام هم الکی ژست سکوت بگیرم، من یه اقیانوس حرف دارم، خودم رو هم از کسی بهتر نمیدونم، خودم رو اندیشمند و مجسمه حقیقت نمیدونم. نمیدونم میگیری چی میگم یا نه، نمیدونم، واقعا نمیدونم، دیگه حوصله فکر کردن ندارم، میخوام خودش راه رو نشون بده برم جلو، هر چه پیش آید خوش آید شاید تنها استراتژی امیدوارانه برای یه پسر خسته است که هنوز اونقدری روی پاش نتونسته بایسته که بگه مرده، من دنبال تخطئه کسی نیستم، دنبال زخم زدن به کسی نیستم، دنبال بیآبرویی کسی نیستم، خدا خودت میدونی که من باطنا میل بر شر ندارم، خودت آبروم رو حفظ کن و عیوبم رو بپوشون. پرده بکش بر آنچه که باید، پردهدری نکن خدا بهم نشون بده هذا من فضل ربی یعنی چی. من کصخل نیستما :) آره شاید با خودت بگی این فلانش خله که اینقدر چرت و پرت بهم میبافه، چرا اینطوریه، نه عزیزم چیزی نیست، منم یکیام مثل تو، همه ما یجور هستیم مثل هم، اینجا مینویسم که نرم حرفام رو بریزم روی سر این و اون که این سرسامها جز با خلوت با خویش درمان نمیشه. کرونا خر کیه :). الهی به امید تو نه به خلق روزگار. عذرخواهم از حضور بامرامتون
چه میپرسی از قصّهی غصّههایم (منزوی).
درباره این سایت