(حافظ با تصرّف)

چندوقتی بی‌اختیار افتادم رو دور غر زدن.‌ البته از لحاظ روانشناسی انگار تخلیه عصبی خوبه؛ حتی شنیدم فحش دادن (نه حالا به همدیگه مثلا به دیوار به ناکجا) برای آروم شدن خوبه. کلا آدم بده ناراحتی و خشمش رو تو خودش بریزه ولی خب قبلنا من اصولا آدم راضی و تسلیم و قانعی بودم روحا و اهل غر زدن برای کم و زباد و بدی و سختی شرایط نبودم؛ اهل انتقاد و اصلاح بودم ولی غرزدن الکی نه‌‌ علیهذا احساس میکنم‌ تازگی دوباره به این ثبات رسیدم، البته خیلی تلاش کردم و سختی کشیدم از این نظر و مقابله با طوفانهایی رو تجربه کردم که هر آن میتوانست کلا من رو چپه کنه و تو خودش ببلعد؛ هنوز دست در گریبان و در جدالم و اصولا انسان تا همیشه عمرش در حال پیکار با حوادث و بعضا نیروهای نامرئی است، حرفی نیست. خدا رو واقعا شاکرم و امیدوارم درست حس کرده باشم این حالت رو که دارم بیانش میکنم. به هر حال امیدوارم من بعد انسان پذیرایی باشم و سکوتم بر بیهوده و لغو سخن گفتنم بچربه شاید هیچوقت مثل دیگران نباشم، هیچوقت آدم نشم، هیچوقت کسی آدمم حسابم نکنه، هیچوقت متنعم و برخوردار از بعضی چیزها که دوست دارم داشته باشمشون نشم، ولی خب باید با همین چیزهایی که تو بند و بساطمونه و برامونه ساخت. شاید گاو پیشونی سفید باشم و تقدیر بر خواست من بچربه و خب البته اراده خدا که بر هر اراده‌ای میچربه، ولی من کار خودم رو میکنم و باید بکنم. این همه رو گفتم که بگم احساس میکنم کمی آرامتر از قبلم، خیلی سخت گذشت بهم که دوباره خودم رو تو این حالت قرار بدم؛ الان دیگه فهمیدم دست و پا نباید زد چون آدمی که توی آب است اگر دست و پای زیادی بزنه فقط الکی خودش رو خسته میکنه و همین خستگی باعث میشه زودتر ببره و شاید حتی در معرض غرق شدن قرار بگیره. کسی که پادوچرخه بلده میدونه خیلی لازم نیست دست و پات رو ت بدی، انرژی مصرف کنی برای اینکه روی آب بمونی. به هر حال الان روی آبم فقط قدم بعدی اینه که تلاش کنم، فکر کنم، با ایده و نشاط یه برنامه‌ای بچینم که از گرداب منجلاب خودم رو بیرون بکشم. هدف بعدی همینه و البته الان برای اینکه بگم موفق خواهم بود یا نه خیلی زوده؛ یه ذره به امید نیاز دارم که خیلی وقته انگار گمش کردم، یه مقدار به انگیزه نیاز دارم که نمیدونم چطور به دستش بیارم. تمام حرف اینه که در عرصه خیال و فکر خیلی چیزا راحت و آسونه ولی در عمل نه. یاد دیالوگ این فیلم جدیده انگل افتادم که میگفت بهترین برنامه بی‌برنامگی‌ه یا یه هم‌چنین چیزی. البته مشخص‌ه لب مطلبی که میگه چیه، لااقل برداشت من اینه که خیلی سفت نچسب همه چیز رو و خیلی محکم نرو تو دل همه چیز چون به در بسته اگر بخوری خرد میشی؛ همه چیز تو این دنیا که دست ما نیست و تازه اونچه که به دست ما هست چه بسا با اونچیزی که فکرش رو نمیکنیم عوض بشه و همه چیز اونطور نیست که تو فکرش رو میکنی حرف زیاده دراین باره. اول خواستم یه چیزای دیگه بنویسم و چندروزه میخوام یه چیزایی بنویسم ولی ترجیح دادم ننویسم. شاید به همین دلیل تصور کردم شاید واقعا به جایی رسیدم که یه جاهایی بین نوشتن و ننوشتن ننوشتن رو انتخاب کنم و بین حرفی که نمیدونم چه اثری خواهد داشت و سکوت سکوت رو انتخاب کنم. نمیگم بچه گلی شدم، نه، همچنان اشتباه خواهم کرد ولی میدونم دیگه روی اشتباهم اصرار نخواهم کرد. این خیلی مهمه که انسان بر تیرگی لجاجت نورزه و بذاره زمان همه چیز بگذره شاید خارج از قدرت و اراده ما یه روشنایی‌ای هم توی راه باشه و نصیب ما بشه. فعلا بسه برای امروز. امیدوارم یه روزی خودم رو توی آینه نگاه کنم و بگم نه، تو الکی زنده نیستی و .

.الله یمن علی من یشاء من عباده.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها