چقدر انسان وحشتناک و عجیب دیدم امروز. رفتارهای عجیب، قیافههای عجیب، سخت وحشت کردم. فکر کنم چهره کسی که وحشتزده است هم برای خودش چیز وحشتناکی است. چیزهای عجیب گاه جالب مینمایند، حتی باعث خنده انسان و لبخند انسان میشوند، اما گاه به شدت غریب و وحشتناک مینمایند. به گمانم این احساس و واکنش به صورت مستقیم بر اختیار ما نیست ولی شاید به این بستگی دارد که ما در چه حالتی هستیم. شاید بتوان گفت چیزی که از بیرون ما را تحت تاثیر قرار میدهد و به ما چهره مینماید بازتابی از همان چیزی است که ما در آن لحظه دست در گریبانش هستیم. انسانها وحشتناک آفریده میشوند یا بر اثر بیدقّتی وحشتناک میشوند یا خودشان میخواهند وحشتناک باشند یا.؟ آیا نزدیکان ما هم در واقع وحشتناکند که ما بر اثر عادت برایمان امری ساده شده است؟ آیا غریبهها بیشتر به سبب غریبه بودن برای ما وحشتناک مینمایند؟ آیا من هم وحشتناکم؟ آیا چهره من رفتار من وحشتناک است؟ لااقل میدانم من هیچ زمان نخواستهام باعث ترس کسی باشم. حرف بیش از آنچیزی بود که در اینجا بیاورم، با خودم فکر میکردم و میکنم و به چه جاهایی که نمیرود ذهنم. یکی از دوستانم در دبیرستان گاه سوالهای عجیب و بعضاً فلسفی خاصی از من میپرسید. گاه یک سکوت بهتآمیزی در چشمانش موج میزد که مرا میترساند ولی من لبخند میزدم؛ به او لبخند میزدم و سعی میکردم با اندک کلماتی که به ذهنم میرسید او را از سیاهچالهای که انگار در آن به بند کشیده بود بیرون بکشم. نمیدانم! احساس میکنم دچار امر غریب و سایه بیروشنی شده بود چرا که سالها بعد وقتی دیدمش حال بد آنروزش و حالتی که دچارش بود را استناد کرد و مرا توجه داد به همان سوالهایی که از من میپرسید. نکند من هم خواهی نخواهی امروز به شکل او سوالهایی برایم پیش آمد؟ نکند ما خواهی نخواهی به سرنوشت نزدیکان و دوستانمان دچار میشویم؟ حتی غریبههایی که در خیابان از کنار ما رد میشوند قسمتی از انرژیشان را به ما حقنه میکنند؟ نکند همه صورتهای زیبا که ظاهری هستند در پسشان صورتهای کریهی هستند که اگر یک آن بر ما هویدا شوند قالب تهی میکنیم؟ نکند آنانکه به محبّتشان دچار هستم هم در عالم باطن موجودات وحشتناکی هستند؟ نکند من هم. یاد کلام خدا میافتم و میگویم: (و قل) رب اعوذ بک من همزات الشیاطین و اعوذ بک ربَّ ان یحضرون.
درباره این سایت